چه میدونم . . .

خستم . . .

چه میدونم . . .

خستم . . .

گذشته ... آینده

برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جزبه نفهمیدن! 

پس تا میتوانی خر باش تا خوش باشی. 

"شریعتی"

یادش به خیر وقتی کتابای دکتر شریعتی رو میخوندیم و باهم رد وبدل میکردیم چه حال خوشی داشتیم. یادته کی بود؟ اون اول اولا. عجب کارایی میکردیما واقعا که هیشکی مثل ما نبود. 

 چی شد که اینقد تغییر کردیم؟ اون موقعها دستمون تودست خدا بود از گناه کردن میترسیدیم(البته هنوزم میترسیم) ولی خیلی اعتقاداتمون تغییر کرده نمیدونم این تغییرات خوبه یا نه ولی میدونم که تو ذاتا خوبی و من دوست دارم.

امان از این زندگی و روزمرگی وغم آینده. 

 

راستی بالاخره رفتیم دنبال خونه (دست دست) از این بنگاه به اون بنگاه با کلی آدرس هم که از قبل داشتیم ولی عجب آشفته بازاری بود حالا حالاها راه هست که باید بریم و من فقط دعا کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
زاغچه یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ق.ظ http://www.zaghche.blogsky.com

مطمینی این جمله از شریعتیه؟ آخه این روزا باب شده هرکی از خودش افاضاتی داره از دهن شریعتی بنده خدا نقل می کنه!
البته مضمون کلام که اشتباه نیست ...

آره مطمئنم از شریعتیه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد