چه میدونم . . .

خستم . . .

چه میدونم . . .

خستم . . .

اعتماد به نفس

اندر عجب مانده ام و انگشت حیرت بر دهانم که این عجب اعتماد بنفسی ست که مرا در بر گرفته .با بزرگان رشته خود می نشینم و سوابقشان را زیرسوال میبرم  و آنها را از دانش نداشته ام در وادی حیرت رها میکنم در حالی که خود برای طراحی یک Database(پایگاه داده) همچون آهو در برف گرفتارم.

از دیروز پروژه تستی مون برای استخدام شروع شد و من ازهمین اولش دارم توی مفاهیم اولیه Database لنگ میزنم خدا این اعتماد به نفس و از من نگیره.

نظرات 2 + ارسال نظر
پری شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ب.ظ

آخــــــــــــــــــــــــــــی
نازی. تو میتونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

آره حسابی مرد شدم

زاغچه سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://zaghche.blogsky.com/

چه قدر پاراگراف اول متنت قشنگ بود

مرسی عزیزم به پای نوشته های شما که نمیرسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد